Wednesday, December 3, 2008

دوست نداشتم باور كنم كه آدم طماعي هستم...يه جورايي گاه اوقات سعي مي كردم همه چيزو بي اهميت جلوه بدم...
اما يه روز بعد از اينكه خدا منو خوشحال كرد...ديدم نه...مثل اينكه اين دل من به اين چيزا راضي نميشه...اما گاهي پاي كس ديگه اي در ميونه...
يه موقعي تمام آرزوت اينه كه فقط وارد دنياي كسي بشي و ديگه همون برات كافيه...اما امان از اين زياده خواهي...