Wednesday, August 20, 2008

نه تموم نشد
این بازی مثل اینکه حالا حالا ها ادامه دارد
چقدر آدما عجیبن
و حالا دارم پی به حرف دوستی می برم که منو یه دختر کوچولوی احساساتی مغرور صدا می زد
می گفت یادت باشه که "حرفها فقط حرفن"...!!
پشت چهره ی مهربون آدما چه گرگی می تونه دندوناش تیز کرده باشه
.
.
.
چقدر امروز جاش خالی بود توی باشگاه...

Tuesday, August 12, 2008

همه چیز تموم شد...
این با ماجرا با شناختن یه روانی تموم شد...
چقدر باورش برام سنگین بود....

Saturday, August 2, 2008

همیشه دیر میشه واسه من و تو...
وقتی هستی من نیستمو وقتی من هستم...
هیوای من تو اون بالا و پر از نگرانی من این پایینو پر از کلافگی نرسیدن به یه رویا...
(دیگر دلم گرفته از این حرمت و حریم...!!)