Wednesday, April 29, 2009

_چي؟
_هيچي...؟
من وابسته نيستم
من دلبسته نيستم
من نيستم...
ف.ا
گاهي آدم دلش مي خواد يكي ازش بپرسه...

Sunday, April 26, 2009

چه چیزی می تونه بدتر از این باشه که آدم خودش را در یک لحظه در تمام گذشته باز ببینه...!
ساعتها ترسناکند...!!!
من ترک می کنم کسانی را که دوست می دارم
من ترک می کنم کسانی را که دوست نمی دارم
من ترک می کنم...
گاهی چیزی مثل آزاد شدن یک مولکول از مولکول دیگه در من تکون می خوره ...به درو دیوار ذهنم ،قلبم ...اما آزاد نمیشه...
اینجوریه که بی طاقت میشم...!
وقتی چیزی در من نیست این دونه خهای چوبی روی مچم مرا از هر چیزی بی نیاز می کنه...!
اونقدر تغییر کردم که گاهی خودمو گم می کنم...
چه تفاوته بین بودن و نبودن ، شدن و نشدن...
وقتی تقدیر همه جا اسمشو زمزمه می کنه!