Wednesday, March 26, 2008

صنع

و خواهرم که دوست گلها بود
و حرفهای ساده قلبش را
وقتی که مادر او را می زد
به جمع مهربان و ساکت آنها می برد
و گاه گاه خانواده ماهی ها را
به آفتاب و شیرینی مهمان می کرد
او خانه اش در آنسوی شهر است
او در میان خانه مصنوعیش
با ماهیان قرمز مصنوعیش
در زیرشاخه های درختان سیب مصنوعیش
آواز های مصنوعی می خواند
و بچه های طبیعی می سازد....
(و چه تلخ و خاموشند این روزهای دیر و دور....
این روزهای بیگانه با من
این روزهای دور از کودکیم..........)

No comments: